دلنوشته
12 بهمن 1397 توسط maryam
اقای غریبم سلام
جمعه شد و باز مرا تاب و بی تاب تر کرد
دلم میخواهد عاشقانه تورا دربغل بگیرم و بدانم توهستی که دست گیرم باشی ن مانند خیلی از بندگانت مچگیر
اقای غریبم دلم از آدمای این دوره زمانه گرفته
دلم میخواهدانعکاس رفتارشان را ببینی و به من حق بدهی که دلگیر باشم
اقای غریبم کاش توبود توبودی و توبودی..
کاش تو بودی مرهم دلهای زخمی ام میشدی
مرهم دل شکسته ام
مرحم رازهایی که در سینه نهان مانده
اقای غریبم از طلبگی ام دارم به نحو احسن استفاده میکنم
اقای غریبم دراین روزها بدجور بی تابم
دوست دارم به جایی بروم و فریاد برآورم ازین بی عدالتی و نامردی دنیا
اقای خوبم گلایه هایم زیاد است
گرچه نگفته تو خودت از نهان قلبم آگاهی
کمکم کن که در راه تو حتی یک درجه هم شده صعود کنم نه سقوط